English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3006 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
qualified U دارای شرایط لازم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
makings U شرایط لازم
qualifications U شرایط لازم
requirements U شرایط لازم
necessary conditions U شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
ineligibility U فقدان شرایط لازم
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
hectic U دارای تب لازم
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
self execuiting U دارای ماده لازم الاجرا
undermanned U دارای نفرات کمتر از میزان لازم
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
cretins U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bindings U لازم الاجرا لازم
binding U لازم الاجرا لازم
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
the conditions U شرایط ان
terms U شرایط
term U شرایط
conditions U شرایط
terming U شرایط
termed U شرایط
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
competitive conditions U شرایط رقابت
emergency conditions U شرایط اضطراری
competition conditions U شرایط رقابت
qualified U واجد شرایط
marginal conditions U شرایط نهائی
tropical condition U شرایط گرمسیری
boundary conditions U شرایط مرزی
boundary conditions U شرایط حدی
requirements of the credit U شرایط اعتبار
implied terms U شرایط ضمنی
implied terms U شرایط تلویحی
delivery terms U شرایط تحویل
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
tight spot <idiom> U شرایط سخت
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
initial condition U شرایط اولیه
disadvantages U شرایط نامساعد
disadvantage U شرایط نامساعد
conditions of use U شرایط کاربرد
suitable conditions U شرایط مناسب
credit terms U شرایط اعتبار
ball games U شرایط وضعیت
ball game U شرایط وضعیت
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
light conditions U شرایط نور
condition of readiness U شرایط امادگی
plateau U شرایط پایا
plateaus U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
conditions of contract U شرایط قرارداد
conditions of purchase U شرایط خرید
conference terms U شرایط کنفرانس
dis qualified U فاقد شرایط
working conditions U شرایط کار
qualification U وضعیت شرایط
qualification U واجد شرایط
usual conditions U شرایط معمول
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
standard conditions U شرایط متعارفی
sufficient conditions U شرایط کافی
standard condition U شرایط استاندارد
second order conditions U شرایط ثانوی
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
equilibrium conditions U شرایط تعادل
payment terms U شرایط پرداخت
eligible U واجد شرایط
terms of shipment U شرایط حمل
stability conditions U شرایط ثبات
given conditions U شرایط معلوم
shipping terms U شرایط حمل
settlement terms U شرایط تسویه
qualify U واجد شرایط
existing circumstances U شرایط موجود
settlement terms U شرایط پرداخت
qulifications U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
present conditions U شرایط فعلی
given conditions U شرایط معینه
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
terms of trade U شرایط معامله
terms of trade U شرایط مبادله
final cinditions U شرایط پایانی
final cinditions U شرایط فینال
qalified U واجد شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
average conditions U شرایط عادی
average conditions U شرایط متوسط
ambient conditions U شرایط محیطی
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
terms of payment U شرایط پرداخت
bona fide U واجد شرایط
terms and conditions U ضوابط و شرایط
actude conditions U شرایط حاد
spring conditions U شرایط بهاری
conditions U شرایط اوضاع
actude conditions U شرایط شدید
fair play U شرایط برابر
admission requirements U شرایط پذیرش
adverse factors U شرایط نامساعد
bend U شرایط خمیدگی زانویی
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
meets U مطابق شرایط بودن
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
provisions of a contract U شرایط قرار داد
feudatory U تابع شرایط تیول
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
qualify for U واجد شرایط بودن
meet U مطابق شرایط بودن
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
qualificatory U واجد شرایط کننده
quantifying U واجد شرایط شدن
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
quantifies U واجد شرایط شدن
quantified U واجد شرایط شدن
machining requirments U شرایط براده برداری
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
eligible U واجد شرایط مطلوب
qualified U واجد شرایط لازمه
support conditions U شرایط تکیه گاهی
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantify U واجد شرایط شدن
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
entry group U گروه واجد شرایط
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
circumstance U شرایط محیط اهمیت
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
restructure U شرایط وام را عوض کردن
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
restructures U شرایط وام را عوض کردن
restructured U شرایط وام را عوض کردن
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
differential effects U اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
Recent search history Forum search
1ما با شرایط می سازیم
2با درد بساز
2با درد بساز
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1coffee table conversation piece
2What conditions are necessary for seeds to germination?
1offshoring
1دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
1veterans
1Bravetown
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com